غرور لعنتی شد پایِ رفتنگرچه م...

زیبا متن: مرجع متن های زیبا کوتاه

امتیاز دهید
5 امتیاز از 2 رای

غرور لعنتی شد پایِ رفتن,گرچه میدانم
درون جاده های بی سر و ته,بی توحیرانم

منم آنکه برای عشقهای دیگران شاعر شدم امّا
خودم یک مصرعِ بی وزن,در اعماق دیوانم

شبیه شهریارم,شاعری عاشق بدون تو
جوانی رفته و پیرم، ولی نشکست پیمانم

شکوفایی نخواه از من,خزان زد شاخه هایم را
شبیه \باغ بی برگی\میان ماه آبانم

به جان شانه هایت,شانه هایم تا که میلرزد
به جای شانه های تو سری دارم به دامانم

فدای چشم تو,اشک و \غروبِ مردمکهایم\
سزاوار عذابم من که با اصرار می مانم

شبیه خوشه ی پروینم و دور تو میگردم
میان دست و بازویت خلاصه گشته کیهانم

همیشه مثل روز اوّلم,شاید که عاشق تر
نرفته لحظه ای هم,بوسه ات از یاد دستانم

سراغم را بگیر از پیچ و تابِ باد,وقتی شد
دلِ انگشتهایت تَنگِ موهای پریشانم

ZibaMatn.IR
zanezemestanam
ارسال شده توسط