محبوبِ من
امروز آرام در گوش آسمان آبی نجوا کردم
در گوش گلهای کوچک حیاط رازی گفتم
و برای گنجشک های روی درخت حرفهایی زدم
و از خدای بهار خواستم با بهار حال خوب بیاورد که
ما کشتی شکستگان خسته ایم و جز امید به لطفِ
ناخدای هستی،هیچ کس را امید رسیدن به ساحل امن نیست.
همه ی این حرف ها را با قطره های اشکم به نسیم بهاری گفتم تا برایت بیاورد که بدانی دوستت دارم و دلتنگم ...
هر نوازش نسیم بوسه ای ست که برایت فرستاده ام.
میان تمام خبرهای بد کاش تو خبر خوبِ من باشی!
تو را به خدای شکوفه ها می سپارم ...
حمیده سادات حسینی نرگس
ZibaMatn.IR