می گی: اینجا پاییز نیست. شبیه خوابه. پرواز نمی کنم، ولی سبک شدم
می گم: خوابم ... دارم خواب می بینم. تو رو می بینم. اون دور وایستادی. خودت دوری، ولی.... ولی صدات نزدیکه .... انگار کنارم نشستی ....
می گی: آره. منتظرم. منتظرم یکی بیاد از دورتر حالمو ببره با خودش
می گم: زنگ زده بودی . ندیدم. دلم می خواست صداتو بشنوم. یادم رفت. ...یادم رفت صداتو حفظ کنم.
می گی: گریه می کنی؟ اشکاتو پاک کن، من پشت دیوار، چسبیدم روی آجر ها. فقط.... شاخه ها رو بزن کنار . بذار بارون بهم بخوره
می گم: خودت بیا. بیا بهم زنگ بزن . بذار صدات بره تو حافظه ام. بذار دیگه یادم نره که باید گوش به زنگِ درد دلهات باشم. آگهی ترحیمت روی دیوار نه زنگ می زنه نه صدا داره. فقط زل زده به یک جای دور. دورتر از اینجا.... خییییلی دور
می گی : من اینجام. .... به آهنگِ نفسهات گوش می دم. نه خیلی دورم، نه خیلی نزدیک .... منتظر توأم. تا اشکاتو پاک کنی. بخندی... خیالم راحت بشه. برم ... برم دنبال سوت قطار ... چمدونم سنگینی می کنه...
می گم: برو. .. فقط رفتنی، آگهی تم از رو دیوار بکَن . ببرش. بذار فکر کنم هنوز می بینمت. می شنومت. احساست می کنم. ....
دلم برات تنگ می شه.
ZibaMatn.IR
