به عقل سر بسپارم دعای خلق این است
روا مباد دعایی که عین نفرین است
رهایم از هوس دیدن بهشت که عشق
طمع بریدن از این سفره های رنگین است
اگر چه دین مرا گیسوی رهای تو برد
کسی که بنده ی موی تو نیست بی دین است
تو هم تحمل اشک مرا نخواهی داشت
مخواه گریه کنم بغض ابر سنگین است
وداع کردی و گفتی که باز میگردی
چقدر لحن تو وقت دروغ شیرین است...!!
ZibaMatn.IR