زیبا متن : مرجع متن های زیبا

امتیاز دهید
0 امتیاز از 0 رای

دلبندم گاهی با خودم فکر میکنم ای کاش ما دو کولی بیابان گرد بودیم...روزمان با هیاهوی گنجشک های درخت چنار شروع می شد..چایمان را آتشی می نوشیدیم و شالمان را محکم به کمر می بستیم و می زدیم به دل کوه و دشت...کاش ما خوشه چینان ساده ای بودیم که در پی دهقانان روی خاک گندمزار می رقصیدیم و چونان مرغ آمین رزقمان را از زمین بر می چیدیم...ظهر ها در کنار چشمه ای و سایه ی بیدی سر در آغوش خواب فرو می بردیم...و غروب را بر صخره هایی دور از شهر به تماشای زوال خورشید می نشستیم...دلبندم تصور کن چه شبهای شور انگیزی می توانستیم داشته باشیم...تو خرمنی از آتش می افروختی و من نی لبکی بر لب، برایت آزادگی پدرانمان را می نواختم...بعدش تو موهای مرا می بافتی و من در سکوت به آوای جغدها و جیرجیرکهای عاشق گوش می دادم...دلبندم کاش شهر پابندمان نکرده بود...نان به زنجیرمان نکشیده بود و دیوارها می مردند...و ای کاش عشق چون حقیقتی زلال، حداقل توی رویاهای من امتدادی شیرین داشت.
ZibaMatn.IR


ZibaMatn.IR

این متن را با دوستان خود به اشتراک بگزارید


انتشار متن در زیبامتن