همین که می روی!همین که دور می شوی
وشانه های اَمنت را از زیر بار
تنهایی ام خالی می کنی ،موتورهای احساسم با انفجارِ قلبم، از کار می افتند!
تو می روی تا سرزمین ِدلتنگی های مرا ،
وسعت بخشی، جوری که در هیچ نقشه ای جا نشوند!
و من می نشینم و بلند بلند دیوانه می شوم !
خنده ها و گریه های من ،
راه های بی سرانجامی هستند که به آغوش تو ختم میشوند!
می خواهم برگردی تا آغوشت جای امنی شود از برای عاشقانه های باشکوهی که قرار است دوباره و چند باره تکرار شوند تا کابوس هایم را دور بریزم!
حال چگونه از این کوچه های دلتنگی بگذرم؟ شاید باید چهره ی خاطراتمان را شطرنجی کنم تا مبادا کش ببرد تمام زندگیم را؛ بازیگر مشهوری که عاشقانه ،تمام زندگیم را به بازی گرفت...
باران کریمی آرپناهی
ZibaMatn.IR