عاقل شدم وقتی مرا دیوانه کردی
چشمان خود را جادوی این خانه کردی
ساقی به چشمان خمارم آشنا بود
هرشب مرا آوارهٔ مِیخانه کردی
این مرغ عشقی را که پرزد سوی بامت
با چشمکی آواره و بی دانه کردی
چشمم به چشمت آشنا بوده از اول
من را به خود با یک نظر بیگانه کردی
آخر چه کردی با دلِ من خود ندانم
تو هرچه کردی با می و پیمانه کردی
من هرچه را این سالها آباد کردم
تو با نگاهی آتشین ویرانه کردی
مهران بدیعی
ZibaMatn.IR