"با من بیا و رد شو آهسته
از کوچه های سرد پاییزی
تا پُر شود در سینه ی این شهر
یک عطر باران دل انگیزی
ای کاش چون پروانه ای عاشق
گم میشدم در آسمان تو
یک لحظه میخندیدی و بعدش
یک عمر میمردم برای تو
گفتی چه هستی از کدامین شهر
گفتم که من از جنس بارانم
باران اگرچه لب ندارد من
دارم برایت شعر میخوانم
شعری که از اسم تو پُر گشته
شعری که از عشق تو لبریز است
چندین بهار آمد ولی این دل
در کوچه های سرد پاییز است"
ZibaMatn.IR