زیبا متن : مرجع متن های زیبا

امتیاز دهید
4.0 امتیاز از 3 رای

در به دری در شب تنهایی ام
می کِشد این عشق به رسوایی ام
ای که دلم با غمت آمیخته
من غزلی تشنهٔ شیدایی ام

کهنه کتابیست غمت در دلم
خواندن این قصه تو آغاز کن
بی تو تمامم شده لبریز غم
بغض گلوگیر مرا باز کن

قلب مرا تاب چنین درد نیست
این همه دوری نکن ای ماه من
شهر دلم بی تو غم آلوده شد
ای که در این شهر توئی شاه من

باز کن این پنجرهٔ بسته را
روح مرا تازه کن از بوی خود
سخت گرفتار پریشانی ام
یا که بیا یا ببرم سوی خود

تاب ندارم به خدا بر غمت
پس تو کجایی همه دنیای من
بی خبرم از تو و دلتنگ تو
ای گل پاییزیِ زیبای من

تلخ تر از این که نبینم تو را
نیست مرا حادثه ای تلخ تر
ای به فدایت دل و جانم بیا
از شبِ این حادثه من را ببر

بعدِ تو یاری دگرم هیچ نیست
بی کسم و جور قفس میکشم
فکر نکن بی تو دگر زنده ام
مرده ام و باز نفس می کشم

عاشق دیوانه شکست از غمت
دور نشو از برم ای بی وفا
در شب یلدای بلا سوختم
در شب تنهاییِ «شیدا» بیا

به قلم شریفه محسنی \شیدا\
شاعر کتاب \غزل های شیدایی\
ZibaMatn.IR

شریفه محسنی «شیدا» ارسال شده توسط
شریفه محسنی «شیدا»


ZibaMatn.IR

انتشار متن در زیبامتن
×