زیبا متن : مرجع متن های زیبا

امتیاز دهید
0 امتیاز از 0 رای

ای زمان آرامتر...من هنوز کودکی نکرده ام ُ،هنوز از درخت خاطره میوه ای نچیده ام.ذهن من هنوز دنبال گاری پیرمردخمیده نفت فروش در کوچه پس کوچه های کودکیم میدود؛گاهی خطراتم رنگ جوجه زرد با تعویض نان خشک و پلاستیک میگیرد وگاهی گرم میشود از بخاری برقی یا نفتی شبانه. ای زمان آرامتر... من هنوز در اتاق کودکیم با خواهر وبرادرانم زندگی نکرده ام و هنوز از دَعواهای شبانه بر سر پتوی زیباتر سیراب نگشته ام،من هنوز موزیک دلخواهم را ازضبط استریو چوبی قدیمی و گرامافونِ به سکوت نشسته پدربزرگ گوش نداده ام ،من هنوز روی پشت بام خانه به ضیافت ستارگان و ماه به میهمانی نرفته و هنوز از به خواب زدنهای بی خودی و آغوش پدرانه دلخوش نگشته ام.ای زمان آرامتر... من کوچه آشتی کنانی را میخواهم که بوی سادگی و عطر رز خشک لای کتاب میدادو انتظار دختر مو مشکی و سبزه ای که وانمود به اتفاقی دیدنش میکردم .من هنوز از کوچه باغ ها،بی اجازه انجیر کال و اَنار ترش نچیده ام و سیر نشده ام از عطردشتی که پر بوداز چمنزار وگل های رنگارنگ. دوچرخه کودکی را میخواهم ولاستیک وچوبی را که ساعت ها در کوچه بِغلتانَم و برای دستان سیاه از مادر سرزنش ها بشنوم.ای زمان آرامتر...من جمع صمیمانه همسایگانی را میخواهم که وقت و بی وقت جلوی خانه بنشینند و حتی حرفهای بی ربط بزنند،دلم جوی لاجوَردی را میخواهد که در خنکهای پاییزپای در آن بگذارم وگاه گاه ،گل آلودش کنم.دلم توپی را میخواهد که بارها پاره میشد و جایش را به توپ دیگر میداد و در زمین خاکی آنقدر غلت میخورد که زمان را از ما به یغما میبرد. ای زمان آرامتر ..........
ZibaMatn.IR

دلنوشته ها ارسال شده توسط
دلنوشته ها


ZibaMatn.IR

این متن را با دوستان خود به اشتراک بگزارید

انتشار متن در زیبامتن