تنها نموندم دیگه بعد از تو
یه زن شبیه من توو این خونست
شکل منه امّا یه وقتایی
حس می کنم این زن یه دیوونست
گاهی ازم چشماشو می دُزده
گاهی کنارم قهوه می نوشه
هی توو خیالش با تو می خنده
حتّی لباس تو رو می پوشه
من ساکتم، حرفامو می بلعم
برعکس من، اون شکل فریاده
من توی خاطرات تو حبسم
اون توو خیالش با تو آزاده
وقتی نگاهم می کنه انگار
توی دلش می گه: چقد سنگه
من درد دوریتو پذیرفتم
اون داره با این درد، می جنگه
ما هر دو دلتنگ توییم امّا
من توی بغض، اون غرق یه هق هق
اون نسخه ی مجنونمه امّا
من نسخه ی معصوم یه عاشق
از این زنِ دیوونه می ترسم
از اینکه یه کاری بده دستم
از اینکه دوریتو نمی فهمه
از اینکه این زن، خود من هستم
پریسا صفاریان
ZibaMatn.IR