بهار من تویی همین که می آیی و قلبم بی تاب و سبک میشود به یُمنِ مقلب القلوب حضورت!
آه محبوبِ شورانگیزم
تنم ،و سینه ام؛
چه دلبرانه مست می شوند ؛
از سنبل های لوندو بنفش نگاهت!
ای نابترین اتفاق!
تو متولد میشوی در آبگینه های سبز نیازم از برای خواستنت در هفت سین عاشقی مان!
از محول الحول غنچه های نوروزی نگاهت
تامدبر الیل و النهار دستانت در دشت راز آلود دستانم تا که بشکفاند هزاران دوستت دارم را در باغ های رو به بارانِ امروز و فرداهامان!
باید به شود حال دلم با نسیم بهاریه بانگ حول حالنا الی احسن الحال وجودت وقتی بهار با خطی سبز و پررنگ نذری میدهد به ذوق بودنت
یک دنیا سرسبزی ،
شور ؛
شوق؛
و یک عمر لطافت را
همانجا ک تعبیر میشوی بهار را با حضور بهاریت
در نهاد جانم
بانگاه نابت.
باران کریمی آرپناهی
ZibaMatn.IR