چقدر پاییز شده
چقدر این حال و هوا شال و استین های پایین کشیده شده از سرما میطلبد یا نشستن کنار پنجره وهورت
کشیدن یک لیوان چای داغ که از سرمای محیط از آن بخار بلندمیشود و یا خوابیدن میان لالایی خاطره انگیزه
برگ ها و باد ها و یا حتی رفتن زیر پتو و استشمام بوی نارنگی.
چقدر میطلبد که چتربرداری و زیرقطرات گاه و بی گاه باران قدم بزنی و یقه پیراهنت را از شدت باد و سرما یقه پیراهنت را
بالا بکشی که دست هایت را توی جیب ببری و از سرما بلرزی که باد بزند و قطرات باران روی گونه و پلک هایت بریزد
چقدر این هوا تنهای ی نمی چسبد.
حیاتی ست در پاییز کسی کنارت باشد و با تو حرف بزند کسی کنارت باشد و تو را بغل کندکسی کنارت باشدو با تو
چای بنوشد کسی کنارت باشد که برایت شعر بخواند و دست های یخ زده ات را میان دستان گرمش بگیرد چقدر
این هوا یک دوست کم دارد یک رفیق یک ادم خوب .... کسی که حقیقتا حرف های تورا میفهمد و دیوانگی های
تورا میپذیرد کسی که به تو حق میدهد هر پاییز از خودت بی خود باشی و هوا که به هم میریز د بهم میریزی
هوا کی وقت کرد این همه پاییز شود و ما کی وقت کردیم این همه تنها باشیم.
چشم به آسمان دوختم گویی هم ارام و قرار ندارد دلش میخواهد ببارد اما غرورش اجازه نمیدهد هماننده من
این روزها هر چیزی هرچند کوچک من را یادتو می اندازد تمام حرف هایم را با تو میزنم و عکس العمل های
همیشگی ات جلو چشمانم نقش میبندد.
بالاخر ه غرور اسمان هم همچون من شکست شاید آرام بگیرم همدمم پیدا شده بعد از تو فقط بارا ن موهای
مرا نوازش میکند میخواهم فراموشت کنم حتی چند ماهیست که فراموشت کردم اما وقتی باران میبارد دلم برایت
تنگ میشود من بغض میکنم و اسمان گریه
صدای خنده هایت،گریه هایم،شکستن دلم تنهایی هایم هرروز و شب خاطره هایت را برایم زنده میکنند.
اما صدای باران دنیای دیگریست باران مییبارد برایم میگوید از تنهای ی هایش صدای باران خاطره هایت را برایم
زنده می های باران من نه چتردارم نه یار از این پس تنها ادامه خواهم داد و میخواهم تنهاییم را به رخت بکشم.
کجایی ؟کجایی که ببینی با خیالت زندگی کردن چقدر زیباست!
ZibaMatn.IR