زیبا متن : مرجع متن های زیبا

امتیاز دهید
3.8 امتیاز از 4 رای

بچه که بودم همیشه دلم میخواست دوچرخه داشته باشم
چون عاشق دوچرخه سواری بودم
وقتی می دیدم یکی دوچرخه داره، خیلی ناراحت می شدم ، چون منم دلم میخواست یکی از اون دوچرخه ها داشته باشم، یه دوچرخه که مال خودم باشه، کسی ازم نگیرتش، یه دوچرخه که برم توی کوچه و خیابون دور بزنم!
بزرگتر که شدم، آرزوهام هم بزرگتر شد
مسیر زندگی ناهموارتر شد
آنقدر بین رسیدن و نرسیدن ها قرار گرفتم
که دیگه برای داشتن دوچرخه حسرت نمی خوردم
یه روز که داشتم از کوچه مون رد می شدم
یه پسر بچه با دوچرخه ش از کنارم رد شد
یه پسر بچه که تمام دلخوشیش دوچرخه سواری بود،اینو می شد از بوق زدن هاش فهمید
با دیدن اون پسر بچه و دوچرخه ش
انگاری خاطرات گذشته برای یک بار دیگه جلوی چشمام تداعی شد
چقدر که بخاطر داشتن همون دوچرخه که روزی تمام دلخوشیم بود حسرت کشیدم
چه شب هایی که بخاطر داشتن اون دوچرخه آرزو نکردم
الان میتونستم ده تا دوچرخه بخرم
ولی خوشحالم نمی کرد
چون آرزوی بچگیم بود
دوست داشتم تو همون لحظه که خیلی ذوق و شوقش داشتم،داشته باشم
درسته بعضی چیزها با گذر زمان کم رنگتر میشه
اما چیزی رو که از ته دلت عاشقش بودی
و می خواستیش اما بهش نرسیدی
هیچ وقت از ذهنت پاک نمیشه
حالا میخواد دوچرخه باشه،یا شخص باشه
فرقی نداره
مهم اون حس دلته که هیچ وقت قابل فراموش شدن نیست
ZibaMatn.IR


ZibaMatn.IR

انتشار متن در زیبامتن