زیبا متن : مرجع متن های زیبا

امتیاز دهید
0 امتیاز از 0 رای

بنام واژه های عشق
سال ها آرزوی دیدن چشمان آبی رنگت بر دلم ماند و فرسوده شده، نمی دانم کجای این فراز و نشیب های زندگی را به حرف قلبم گوش نکردم و راهم اینگونه کج شد،
اما من برای تو،
برای چالی که گوشه ی، گونه هایت خودنمایی می کند،
جانم را قربانی می کنم،
حالا این سختی های رهگذر که چیزی نیست.
محبوب من...
مهم این ست که انتهایش به تو
ختم شود.
و با این خیال تک تک، واژه هایم عطر و بوی گلاب کاشان را به خود گرفته و حتی آن دستان مردانه ات، که شاخه ی گل رز را در آغوش گرفته...
اما چه کنم؟
جاده ای نیست، که من را به تو برساند،
و یا دیوانه ای که عشق را تجربه کرده باشد و همدردم باشد،
و بداند سرنوشت روز و شب هایم چگونه است،
بی ماه...
بی یار...
هضمش در زوایای ذهن، رویا باف من هم دشوار است، نظیر بالا رفتن از یک قله است.
کرختی را هر لحظه با تمام وجودم حس می کنم و تنهایی کوله بار زندگی ام را به دوش می کشم و پاهایم را لجوجانه بر دیواریی ویران شده، می کشم تا با آرزوی صدساله ام به خواب نروم...
تمنای ساده ایست دیدن نگاهت و تنها آرزوی من این ست.
ZibaMatn.IR



ZibaMatn.IR

این متن را با دوستان خود به اشتراک بگزارید

انتشار متن در زیبامتن