پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
زمانی که چشمانم، محوِ آسمانِ آبیِ چشمانت، بشود؛ قلبم به اندازه ی تمام خاطرات،بین مان، حصار جدایی می کشد. باورش سخت است اما؛ زمان زیادی گذشته است که عشقِ من، از نظر همه؛ پنهان مانده است.اکنون؛ قلبم را ببین که چگونه در انتظارِ دیدنِ همتایِ معنوی اش؛ چنین فرسوده و خمیده شده؛ آری، تمام اشتباهش آن بود که کلمه ی عشق را مقدس دانست در حالی که هیچ وقت به آن باور نداشت وحالا در آتشی که خودش به پا کرده؛ می سوزد و دم نمی زند.درست در همین لحظه، عمر ا...
چشمان آبی تو آدم را به یغما میبرد در چشمان تو، سرگردان می شوم، گم می شوم،با آرزوی یک لحظه از آرامش تویی دنیایی که در آغوشت، همه اندازه ها فراموش می شود،و هر لحظه با تو، یک سفر به دنیای جدید آغاز می شود.در چشمان تو، داستان های بی پایان می خوانم،داستان هایی که همیشه مرا به سوی خود می کشانند.چشمانت مثل دریایی عمیق است،که هر بار که در آن نگاه می کنم، در آن فرو می روم و گم می شوم.در چشمان تو، جادویی نهفته است که مرا به سوی خود ...
بنام واژه های عشقسال ها آرزوی دیدن چشمان آبی رنگت بر دلم ماند و فرسوده شده، نمی دانم کجای این فراز و نشیب های زندگی را به حرف قلبم گوش نکردم و راهم اینگونه کج شد،اما من برای تو، برای چالی که گوشه ی، گونه هایت خودنمایی می کند، جانم را قربانی می کنم، حالا این سختی های رهگذر که چیزی نیست. محبوب من... مهم این ست که انتهایش به تو ختم شود. و با این خیال تک تک، واژه هایم عطر و بوی گلاب کاشان را به خود گرفته و حتی آن دستان مردانه ات،...
نقش چشم آبی ات آخر مرا نقاش ساختهر چه پنهان کرده بودم دیدگانم فاش ساخت...
داوی زوڵفتبە داوی زوڵف و شمشێری ئەبرووتگرفتارە دڵی سەد عاشقی دڵجووتنیگاھی چاوی شینی نیمەخابتھەزاران وەک منی خستۆتە تابووت ∞ برگردان فارسی:در دام زلف و ابروی همچون شمشیرتدل صدها عاشق دلداده گرفتار استناز نگاه چشمان مست آبی رنگتهزاران نفر همچون من را در تابوت گذاشته(کشته) سعید فلاحی (زانا کوردستانی)...
گفتی که دل به آبیِ دریا بزن؛بیا...کو چشم آبی ات که خودم را فدا کنم؟...