سپیدترین حاشیه
میان سبز و سرخ نگاهت
برهنگی معنی ندارد.
گاهی به گنگی
حرفی پرت می کنی
و گاهی هم چُنان شفاف
که آینه در برابرش لُنگ می اندازد.
تو
اهل حاشیه،
اهل دیواری که چین را از جهان جدا کرد
نبودی،
همان قدر در جهان سوم ت غرقی
که من از چشم انداز صُوت حرُوف
که بر تن شب می دود
تا جملگی به ماه بپیوندند
و بر برلین ِنگاه بدرخشند
مست می شوم
بُگذار حاشیه ها بسازند•
بگُذار آب و روغن قاطی کنند•
و تیتر اول تمام روزنامه های روز
زنی باشد که خود را در نگاه خاموش ِمردی
پیدا کرد
و
غرق شد
ZibaMatn.IR