بعد از تو
بعد از تو دائم با خودم درگیر هستم
شاکی ترین آواره ی تقدیر هستم
وقتی مرام و مذهبم جز عاشقی نیست
خواهی نخواهی لایق تکفیر هستم
مثل پر کاهی که می افتد در آتش
در التهاب و چرخش و تغییر هستم
صد مولیان دردم به تیمور نگاهت
جغرافیای مانده در تسخیر هستم
در جای جای گوشه ای با دام چشمت
گاهی سمرقند و گهی کشمیر هستم
دیوانه ام از بس که با زلف سیاهت
شرمنده ی هر دانه ی زنجیر هستم
بختت سپید ای کوه لبریز محبت
یک ژاله برف از دامن پامیر هستم
چشم انتظار آفتاب و سمت رودم
بر شانه ی امواج عالمگیر هستم
♤♤♤
✍علی معصومی
ZibaMatn.IR