خسته ام مست مستم شررم می چرخد
آتشم شعله ور هستم خطرم می چرخد
بی خیال از غم دنیا شده و می خوردم
ساعتی ست پنجره و سقف و درم می چرخد
بس که زخم خوردم از این کوچه و شهرم
دردسری آمد و حالا در سرم می چرخد
کور شد روزنه عقل و به رقص آمده خنجر
مستم آن قدر که حالا ضررم می چرخد
قصد دارد بخورد عقل مرا چون موشی
زاهدی آمد و حالا نظرم می چرخد
آسمان ! در پی عشق به سوی تو می آیم
بده بالم بپرم در هوای تو پرم می چرخد
ZibaMatn.IR