از شهر بی پناهی تا مرز...
زیبا متن: مرجع متن های زیبا کوتاه
- خانه
- متن ها
- متن محمد خوش بین
- از شهر بی پناهی تا مرز...
امتیاز دهید
0 امتیاز از 0 رای
از شهر بیپناهی تا مرز بیقراری
رفتم ولی نبودت شد ابتدای تاری
تو آیهای ز آتش من سورهای ز دردم
هر که تو را میخواند من باز تو میگردم
از دور اگر چه تنها از جان به تو رسیدم
در شعلههای آتش با اشک دل چکیدم
آغوش تو پناه است گرچه ز من ربودی
در هر تپش تو بودی حتی اگر نبودی
سایه شدی و رفتی در چشم باد و باران
اما هنوز مانده است عطرت در این خیابان
انگار سهم من بود این سوختن همین درد
چیزی نمانده اما از من که بودم آن مرد
نه آمدی نه رفتی عشقت که شد معما
چون وهم یک ترانه در بادها تماشا
محمد خوش بین
ZibaMatn.IR