روزی نیست که دست در دست غم نگذارم و
سر بر شانه هایش،
آنگاه چشمانم را مبدل به ماه منور چله ی تابستان می کنم و
تاریکی لم زده به بلندای تنهایی ات را، دور می گردانم.
روزی نیست که با صدای تلفنت
شعری تازه نسرایم و
گلدانی پر از گل های یأس و غم
بر روی میز ایامم نگذارم.
عبدالله سلیمان (مه شخه ل)
برگردان: زانا کوردستانی
ZibaMatn.IR