.
می گذرم...
از خم این فاصله ، با تاریکی کوچه
و زنجیری که گلوی پایم را می جود
ببین...
چگونه بال می گیرم،
که به انتهای رگ های تو
سرریز می شوم
و آهسته بر پرچین دیوارهای پیر
زیر تابش مهتاب
به شب نشینی شب بوها
که می رسم
این فاصله ی زرد را آبی
نقاشی کنم
آنگاه که تراوش می کند
گونه های خیسم
به عشق تو از شبانه هایم
از سبد دختر غزل هایم
و رقص بوسه بر سطرهایم
می آیم
رقصان به سوی تو...
تا به انتهای کوچه دلبر که رسیدم
بال بگیرم
به من بگو
چند قدم مانده
تا در آغوشت بمیرم...
-رویا سامانی
https://t.me/Zibaa negaran
زیبا نگاران
.
ZibaMatn.IR