world day poety
خورشید
که قهر می کند
باز پنجره
پرده را می کشد
پاییز
با بغلی از داوودی های بنفش
می ایستد
تا بوی باران را
ناشتا سر بکشم
فنچی از تنه ی گیلاس می افتد
آیا
علفزار برهنه
زخم هایش را بهار می کند؟
وحالا
من به پرواز خیره ام
فنچی
که بوی د اوودی ها را
به باد می سپارد
و پنجره ای
که بر سایه ی آفتاب
بوسه می زند
رؤیا سامانی
ZibaMatn.IR