غیر از تکیه بر دیوار دیگر هیچ تکیه گاهی نیست
نشستی گرچه پهلویم ولی از عشق نگاهی نیست
امید زندگانی می شود دور چون تو نزدیکی
محبت های تو چون باد گاهی هست گاهی نیست
تو مثل یک بیابانی من تشنه در پی آبم
ببار ای ابر باران خیز که از آب هیچ نشانی نیست
غمت چون گله کفتاری که یورش کرده بر جانم
که قتل پیکر فرسوده ی من اشتباهی نیست
به جرم یک تفس با توست عمری ست که می میرم
به غیر از عاشقت بودن مرا دیگر گناهی نیست
غزل گفتن بدون تو مرا رسوای عالم کرد
غزل گفتن برای تو به غیر از روسیاهی نیست
ZibaMatn.IR