زیبا متن : مرجع متن های زیبا

امتیاز دهید
0 امتیاز از 0 رای

هر زمانی دفتر قلب مرا وا می کنی
نقطه نقطه نام خود هر گوشه پیدا می کنی

التماست می کنم برگرد و دستم را بگیر
من نمی دانم چرا امروز و فردا می کنی!؟

چشم خود را از نگاه من گرفتی بی وفا
برکه ی دامان خشکم را چو دریا می کنی

غنچه ی امید پرپر شد بهارم شد خزان
آمدی باغ خزانم را تماشا می کنی...

دیدمت از کوچه بگذشتی ولی بی اعتنا
این چنین خون بر دل غمدیدهٔ ما می کنی

زنده ام بی تو ولی شرمنده ی این زندگی
بدتر از آن اینکه عشقم سخت حاشا می کنی

«بهزاد غدیری»
ZibaMatn.IR



ZibaMatn.IR

این متن را با دوستان خود به اشتراک بگزارید

انتشار متن در زیبامتن