شبی زنی شعرهایش را سوزاند
و برای یک دیدار ساده
از پنجره ها گذشت
آشفتن خواب ، کار ساده ای نیست
وقتی پلک هایت
خسته از سایه ای سنگین است
مرا ببین...
غریب تر از هر آشنای دیروزم
و این شعرهایی که می خوانی ،
حاصل بیخوابی های هر شب من است
ملودی تلخ تنهایی
حریر شب را می شکافد
و نوزادی در آغوش باد متولّد می شود
که از جنس ِ پاییز است
می بویم تنش را و فکرم تا خدا می رود !
چه سخت است نظم دادن
به جهانی جاوید ،
وقتی شعر ، از قدم های بلند تو
کوتاه است ...
، شاعر کاشانی
ZibaMatn.IR