دوشنبه , ۲۳ مهر ۱۴۰۳
گفتم مرا چگونه دختری میبینی؟گفت کاریزماتیک..گفتم آخر چگونه..گفت زیبایی تو در موقع حیا..غرورت در هنگام تواضع..بیانت در موقع خشم..خنده ی آرامت در کنار جمع..غم پنهانت در هنگام ناراحتیم ..ماندت کنارم هنگام تنگ دستی ..وفایت در نبودم..و چشمانت ک معصومانه ترین نگاه را دارد..کاریزما بودن فقط زیبایی و اعتماد ب نفس داشتن و مقتدر بودن و فن بیان عالی نیست..دل باید کاریزما باشد تا تو کاریزماتیک باشی..نویسنده:سرکار خ...
تو همون پسری هستی ک کنار من مرد شدی..دستمو گرفتی ما شدیم..دختر بودم در کنارت خانم شدم..پسر بودی با من مرد شدی..روزت مبارک ،بهترین پسر ،با معرفت ترین رفیق..ومردترین همسر..نویسنده:المیرا پناهی درین کبوددانش اندوخته علم روانشناسی...
او قندِ روزهایِ تلخ من است....
برایم میشوی همسر تو دختر؟ندیدم من کسی را از تو بهترتو از هر خوشگلی صد کوچه پیشیکنارم می شود باشی تو دلبر ؟...
در خدا حافظی ات هر چه بلا بود رسیدمرغ خوشبخت من از لانه ی تقدیر پریدزندگی دار عذاب است و نمی دانستم...دل در این دار چرا بسته ام و با چه امید؟!از همان روز که رفتی ز برم فهمیدم...باید از هر چه امید است دگر دست کشیدقحطی مهر و وفا گشته در این دور و زماندل مگر غیر جفا از بر دلدار چه دید...؟!تو خود از لانه ی من پر بکشیدی هیهات...چشم من در پی تو هرشب و هر روز دویدتو که در حدّ خدا بودی و من بنده ی تودست تقدیر خدا ، رشته ی ...
شبی زنی شعرهایش را سوزاندو برای یک دیدار سادهاز پنجره ها گذشتآشفتن خواب ، کار ساده ای نیستوقتی پلک هایتخسته از سایه ای سنگین استمرا ببین...غریب تر از هر آشنای دیروزمو این شعرهایی که می خوانی ،حاصل بیخوابی های هر شب من استملودی تلخ تنهاییحریر شب را می شکافدو نوزادی در آغوش باد متولّد می شودکه از جنس ِ پاییز استمی بویم تنش را و فکرم تا خدا می رود !چه سخت است نظم دادنبه جهانی جاوید ،وقتی شعر ، از قدم های ...
می ترسم از منی که تنها می مونه بی تو! وقتی خیابونارو رج می زنم با یادت...کی مثل من تا این حد دوستت داره توو دنیاکی مثل من می تونه دیوونه وار بخوادت؟! وقتی نباشی این شهر، گور عذاب میشهزندونی که توو پیله ش می سوزم و می پوسمتو از کنار خوابم، رد می شی گاهی شب هاحتی توو خواب ردِ عطر تورو می بوسممیگن جنون گرفتم از دوست داشتنِ توزخم زبون و طعنه پشتم یکی دوتا نیستاین درد واسه ی من شیرینه و مقدسعشق مثل اتفاقه! هیچوقت دستِ ما نیس...
دل به دلت بستمبا نفس هایت نفس می کشمبا قدم هایت قدم بر میدارمرو به آینده می رویمآهسته و پیوسته با نجواهای عاشقانه سکوت شبانه امان را می شکنیمتا ...روشنایی فردا تلألو خورشید گرما بخش زندگی مان باشدو جوانه های محبت را شاخه به شاخه برگ به برگ اطرافمان پُر می کنیمتا...بوی امید و خوشبختی فضای اطرافمان را عطرآگین کند...ساناز ابراهیمی فرد...
دلم میخواهد همانند شال گردن گرم،در روزهای برفی کنارت باشم... یا که مرهمی باشم بر زخمهای نمک خورده ی قلبت... دلم میخواهد همان موسیقی گوشنواز مورد علاقه ات باشم که در عمیق ترین روزهای دلتنگی ات گوش میدهی... یا که همان گل خوشبویی باشم که صبحگاهان با بوی خوشش از خواب بیدار میشوی...دلم میخواهد همان شانه ای باشم که در وقت بی حوصلگی خستگی هایت را با آن به در کنی... یا همان نسیم خنکی که در لابلای گرمای تابستانحالت را خوش می کند...یا که ...
چند سالیه اینستاگرام پر شده از اینفلوئنسرهای به اصطلاح سوییت_هوم کسایی که زندگی روزمره خودشونو توی صفحه اینستاگرامشون به نمایش میذارن اما این زندگی روزمره اصلا شبیه زندگی معمولی من و شما نیست و بیشتر وقتا شبیه آرزوهای ماست. یه رابطه ی رویایی و پر از عشق ، یه همسر که همیشه همراه و پایه ست، یه بچه کوچولوی خوشگل و آروم و شیرین و بامزه، یه خونه ی ترتمیز و مرتب با وسایل لاکچری و شیک، مهمونی ها و جشن های پرزرق و برق، تولدهای سوپرایزی و کلی لباس و وسیله...
دلم برایِ تو تنگ شده است؛اما نمی دانم چه کار کنمحال آدمی را دارمکه می خواهدبه همسر مرده اش تلفن کنداما می داند در بهشتگوشی ها را برنمی دارند …!...
من قول می دهم شوهری فوق العاده باشم. ولی به من همسری بده که، مثل ماه، روزها در آسمان من پیدایش نشود....
دلم میخواست چون پروانه ای دورو برت بودمو یا شاید نگینِ ساده ی انگشترت بودمنگاهم میکنے دنیا شبیهِ چشم های توستچه میشد صاحبِ آن چشمهای محشرت بودم؟صدایم میزنے انگار میخندد خدا امّاصدایم میزنے خواهر،چه میشد همسرت بودم؟تورا دیدم که روی مادرت را بوسه مے دادیبه فکرم زد دوباره کاشکے من مادرت بودمنشد پروانه ات باشم، نشد دُردانه ات باشمفقط در خواب خود دیشب من عشق آخرت بودم...
همیشه با خودم فکر میکنممگر میشودتو باشی و من خوشبخت ترین زن دنیا نباشم....مگر می شود؟و نگاه میکنمبه راه دور و درازی که باهماز سر گذراندیمو به جاده ای که پیش روی ماسترفیق لحظه به لحظه و مدامهمراه تلخ و شیرین روزگارفقط باش همین.....جانم باشعالیجناب عشقاتفاق قشنگ مردادیخوب شد اتفاق افتادیپ.ن۱:نبض زندگیم را در دست گرفتهچشمهای تا همیشه روشنت ...من دلم روشنست به فردا مادامی که خورشید از آسمان کهربایی نگاهت بر من نو...
چه بیهوده گفته اند که تو در کنار سری تو همان یاقوت شاهنشاهی تاج سری همسری...
تقدیم به همسر عزیزم همسرم ای مهربان دلدارمنهمسرم ای یارو ای غمخوار منچون تو گشتی چلچراغ خانه امشمع جمع گشتی و من هم همچنان پروانه امشمع میگوید سخن از عشق و از اعجاز آنبال پروانه بسوزد زین همه شرح وبیان ای همه هستی و ای نازنین ای همسرمسرتوئی همسرتوئی هم سرو هم همسرم...
مرد یعنی همسری خوب و شفیقمرد یعنی بهترین یار و رفیق...
همسر عزیزمروزهای با تو بودن برایم از قشنگ ترین روزای خداستروز مرد بر بهترین مرد دنیا مبارکهمراه همیشگی تو در زندگی ........
گل زیبای زندگی من همسر عزیزم تو، تمام دنیای منی تولدت مبارک...
همسر عزیزم بی نهایت دوستت دارم و تا ابدیت عاشق توام تولدت مبارک مهربان ترین...
مهربان همیشگی ام!همه ی وجودم! میخوام تموم لحظه های زندگیم رو با تو بگذرونم... میخوام تو تمام لحظه هایی که میتونیم داشته باشیم،با تو باشم... کنارت، همراهت، هم قدم و هم نفس با نفس کشیدنت...اولین سالگرد با هم بودنمون مبارک...
همسر عزیزمعشق پاک من!مهربان همیشگی ام!عاشقت هستم با همه ی وجودم ...تولدت مبارک عزیزترینم...
زنان متولداسفند ماه، زنانی نیک گفتار، امانتدار، نسبتاً صبور، کمی خودبین و مغرور و دارای قدی نسبتاً متوسط هستند. اینان افرادی غریب دوست و مهمان نواز هستند، اما خود از جانب دوستان و خویشان، کمتر محبت میبینند. اغلب این زنان در شوهرداری استادند و تا حد امکان همسر را از خود راضی نگاه میدارند ....
همسر زیبا و مهربانممن تار مو که هیچ …حتی خاطراتت را با دنیا عوض نمیکنم....
آغوشت را با تمام دنیا معامله نمیکنمهمین که گرما بخش وجودم هستی دنیایی ثروت استعاشقانه میپرستمت همسر مهربانم...
امسال چه سال خوبی بود، انگار با همه سالهای عمرم فرق داشت. وقتی تو قدم به زندگیام گذاشتی یک سال بهتر از همه سالها عمرم شد. تو چه خوشقدم هستی همسر مهربانم...
یک فلاسک چای و یک رودخانه که اعتماد به نفسش از دریا بیشتر استو تنها یک دوربین ، تنها برای اینکه گرفته باشمت یک سکانس در آغوشم …اینست تمام دغدغه های مردی که عاشق همسرش است!...
از زن زندگیتان یک ملکه بسازید...اولین کسی باشید که تولدش راتبریک میگوید!درهنگام سفربرایش نامه ی عاشقانهای نوشته ودرکیفش قراردهید...سعی کنید بعضی ازچیزها رافدای وجود همسرتان کنید.......
چه زیباست ماه آذر ماه، اذر را دوست دارم چون تورا دوست دارمآذری بودنت را عاشقانه میخواهمتولدت مبارک همسر آذری من...
زندگی یعنی یک تو برای یک عمر...
دَر مَن بِدَمیمَن زِنده شَوَمیِک جان چه بُوَدصَد جانِ مَنی......
مرد مندستهامو که میگیریهیچکس مرا دست کم نمی گیرد...
زندگی برایم مفهوم پبچیده ای نداردهمین که کنار بهترین مرد دنیانفس میکشماین یعنی زندگیعاشقتم همسرم...
وقت هایی هم که سرد بودینمی فروختمت به آتیش بعضی ها...
نکتهی مهم در گفت و شنود غیر تدافعی این است که زن و شوهر فقط باید به رفتار یا عملکرد انتقاد کنند و از حمله به شخصیت طرف مقابل احراز کنند. هیم گینوت، روانشناس معتقد است بهترین فرمول در این زمینه فرمول XYZ است: وقتی تو کار X را انجام دادی، باعث احساس Y در من شدی، ولی من توقع داشتم تو کار Z را انجام دهی. مثلا : وقتی تو تلفن نزدی که به من اطلاع دهی دیر به سر قرار شام می آیی(X)، خیلی عصبانی شدم و احساس پوچی کردم(Y)، کاش به من زنگ میزدی و میگفتی که ...
عشقمصدا کردن من با نام خانوادگی تو...دل ضعفه ایست که خدا کند خوب نشود...
نگران نباش. من درستش میکنم.غصه نخور. بسپارش به من”کلام مرد باید پر باشه از:حس حمایتگری،پشتیبانی و مراقبت از همسر...
روی موهای قشنگتیه گل بنفشه بگذاررنگهای سیاه و ماتوهمه از تو خونه بردارچشاتو قاصد راه کنواسه لحظه رسیدنبا ترنم یه آهنگخستگیمو بگیر از منگلهای پرپر و بردارمن اونا رو دوست ندارمبا خودم من گل مریمیه سبد برات میارم...
همسرم همسر تنهامشریک شادی و غمهامدل هوای خونه دارهبی تو من خسته و تنهام...
آخرین غروب هفتهلحظه تاریک و روشنتوی خونه منتظر باشواسه اومدن منلباس سبز تو تن کناون لباس سبز روشناونیکه رنگ چشاتهرنگ دلخواه تو و من...
ممکن است هر دختر ملکه ای برای همسرش نباشد!ولی همیشه شاهزاده ای برای پدرش است روزدختر را به تک تکتون تبریک می گوییم...
به او گفتم که قصدم دیدن توستزمان دیدن و بوییدن توستز رویاروییام او طفره میرفتهراسان بود اواز دیدنم سختخلاصه راضی اش کردم به اجبارگرفتم روز بعدش وقت دیداررسید از راه وقت و روز موعودزدم ازخانه بیرون اندکی زودچودیدم چهره اش قلبم فروریختتوگویی اژدهایی برمن آویختبه جای هالهی ناز و فریبابدیدم زشت رویی بود آنجاندیدم من اثر از قد رعناکمان ابرو و چشم فریبامسن تر بود او از مادر منبشد صد خاک عالم بر سر منز ...