تو که در حادثه ی کوچک حوضم
ابدِ ماه شدی....
تو که در خانه ی پُر پیچک قلبم
خودِ مهتاب شدی...
تو که در بازترین رایحه ی بی رمق قطره ی باران
به تکاپوی نگاهم غزلِ شاه شدی...
تو که در منزل کوتاه سکوتِ پُر حُزنم
پر فریاد شدی...
تو که در دغدغه هایم به میان آمده ای..
تو که در خامُشیِ من به صدا آمده ای..
تو که در هر نفست نبض حیاتم جاری است..
تو که اندیشه ی خوبانِ دو عالم شده ای
آری ای تو که تمامیّ جهانم از توست...
آری ای تو...
که تمامیّ امیدِ شب زارم شده ای. ..
بهزادغدیری شاعر کاشانی
ZibaMatn.IR