در موقع خلق رخت
در کاسه ی چشمان تو
جای تمام چیز ها
یک کاسه می می ریختند
مارا خماری ها بود
از دیدن چشمان تو
گاهی بشین در پیش من
تا مست تر زین ره شوم
گاهی برو دور از دلم
تا تشنه ی هستت شوم
هرگاه میبینم تو را
از شور شیدا می شوم
من در میان مردمان
شیوا و رسوا میشوم
هرگاه از ره می روی
با صد فغان و اشک و غم
میجویمت در هر طرف
من در تو پیدا می شوم
ZibaMatn.IR