زیبا متن : مرجع متن های زیبا

امتیاز دهید
5.0 امتیاز از 1 رای

صدایش سوز غریبی دارد که بند دل را پاره می کند. می گوید ده ماه است که عروس شده، هشت ماهی می شود که به تهران آمده. جز نانوایی سر کوچه و سوپری محل جایی را بلد نیست. اولین بار یک هفته بعد از عقدکنان شان کتک خورده. مادرش که فهمیده گفته نگرانی ندارد، زیر یک سقف که بروید خوب می شود. فردای روزی که زیر یک سقف می روند باز کتک می خورد، هفته هاست که کتک می خورد. به گفته خودش حساب و کتاب روزهای کتک خوردنش از دستش دررفته، تنها چیزی که خوب یادش مانده این است که بار اول لبش پاره شده و دفعه آخر سه تا از دنده هایش شکسته. مادرش که از شهرستان آمده و تن و بدن کبودش را دیده، گفته بچه که بیاید خوب می شود. حالا چند روزی است که فهمیده به هیچ صورتی بچه دار نمی شود، به زمین و زمان فحش می دهد و محکم تر او را می زند. این را می گوید و آهی می کشد، با وجود این که هوا سرد نیست، دست هایش را توی جیب مانتو سیاه و بلندش فرو می کند و پاها را عصبی تند تند تکان می دهد. مچاله به نقطه ای نامعلوم خیره می شود.
ته آفتاب هنوز توی هوا مانده، چند ساعتی گذشته، من به کبودی زیر چشمش فکر می کنم و سوز صدایی که مدام بند دلم را پاره می کند...
راستی کسی می داند بند دل دقیقا کجاست؟
ZibaMatn.IR


ZibaMatn.IR


انتشار متن در زیبامتن