زیبا متن : مرجع متن های زیبا

امتیاز دهید
0 امتیاز از 0 رای

شش هفت ساله به نظر می رسد، کمی تپل با موهای چتری و چشم های سیاه. پاها را به زمین می کوبد و اشک می ریزد که من مادر ندارم. پدرش دست روی سرش می کشد و چیزی زیر گوشش زمزمه می کند، پسر پشت دست را روی مژه های خیس اش می کشد. از کنارشان رد می شوم و با خودم فکر می کنم آن وعده پدر تا کی پسرک را آرام نگه می دارد؟ کی دوباره یادش می افتد که مادر ندارد؟

مادرش همسن و سال من است، از دوستان زمان مدرسه. تلفن زده حال و احوال، از دخترش می گوید، می خندد که اهل بیت کاغذ صدایش می کنند بس که لاغر است. به شوخی می گوید:« نی قلیان لُنگ می اندازد پیش پای اش. بعد از خوردن هر وعده می دود سمت دستشویی و انگشتش را می کند توی حلق و عق می زند. بٌکٌشم و خوشگلم کن است دیگر.» قاه قاه می خندد. بعید می دانم چیزی از « بولیمی » بدانند، هم کاغذ، هم مادرش.

دو جا کار می کند، صبح تا ظهر و عصر تا شب. خودش می گوید جنازه اش را به خانه می برد هر غروب. نگران سقف خانه اش است، می گوید خانه که نیست، خرابه ست. شبیه خانه های ابیانه. با تعجب می پرسم:« ابیانه را دیده اید؟» می خندد که:« نه، تا خمام هم به زور رفته ام.» صورتش تصویر رنج است و کلامش صدای رنج. خنده روی لبهایش می ماسد وقتی می گوید:« نمی دانم تا کی دوام می آورم و نمی دانم تا کی دوام می آوریم.» می پرسد:« شما چه حدس می زنید خانم مهندس؟» خسته شده ام از بس توضیح داده ام من مهندس نیستم. می گویم« مد شده به هر کسی می رسید صدایش می کنید مهندس؟» چرا سوالش را جواب نمی دهم، چرا سوالش را با سوال جواب می دهم؟ مد شده شاید.

این جا شهر من است. دم کرده و شرجی. با فاضلابی که به دریا می ریزد و سال هاست اشتیاق تن به آب زدن را از من گرفته. چشمانم از خواندن و نوشتن و زل زدن زیاد به لپ تاپ ضعیف شده. ته دل خوش حالم که خستگی و رنج مداوم و اشک ته چشم هایم را به بهانه ضعف چشم ها رفع و رجوع می کنم.
ZibaMatn.IR


ZibaMatn.IR


انتشار متن در زیبامتن