رفتم از خانه به بیرون به خیابانی که
از همان خانه ی چون یک زندانی که
دلم آشوب شد و حوصله ام سر رفته
رود اشکم از دریاچه ی غم سر رفته
دل به تو دادم که تو گشتی یکی یکدانه من
رفتی اما دل شکستی ای تو ای تک دانه من
اگر افسانه شدم افسانه تو کردی
با تو بیگانه شدم بیگانه تو کردی
اگر آواره ام که تو آواره کردی
همه شب راهی ام تو به میخانه کردی
ZibaMatn.IR