هر روز خودم را به خارج پنج...
زیبا متن: مرجع متن های زیبا کوتاه
- خانه
- متن ها
- متن نازنین رحیمی
- هر روز خودم را به خارج پنج...
هر روز
خودم را به خارج پنجره ام
پرت می کنم
و لحظه ای بعد
با یک پیچک کوچک پیچیده شده
به روزمر گی باز می گردم
و رنج مردمی را می بینم
که مثل گربه ای از سقف آویزان شده اند
تمامی این شهر از سقف آسمان اش
آویزان است
ما رابطه امان را
با کوچه و خیابان از دست داده ایم
و درها رو به دیوارها
باز می شوند
روزگاری که مثل آب
برهنه بودی گذشت
حالا هم که مدام
زیر باران گریه می کنی
تا این کوچک نمناک اندوه
دیده نشود
و حجم سوزنی سبز را
زندانی در یک گلدان کوچک
حرم وار ستایش می کنی
از پل و کوچه و خیابان و در بگذر
از گرگ هایی که جا پای خونین اشان را در پوستت
جاگذاشته اند
بگذر
و صدای التماس آن حجم سوزنی سبز را بشنو
و آن کوچک نمناک اندوه را
بر گونه ات ببین
همیشه درها رو به دیوارها باز نخواهند شد؟!