بهمن مرده بود
ششم را زنده کرد
و زهره ای را به زایش
تولد دعوت کرد...
که او منم
او منم که در آسمان
او منم که در زمین
او که خوب مردن را بلد است
و یک گوشه به تشریح خود مشغول است
او که بو بر جیفه اش حرام
است تا زنده شود
گوشت بر تنش نمیشیند
تا خورده شود
و در کفن زیباست
همچون که در لباس
اوکه خون منجمدش
در رگ ها جاریست
و رگش زنده در خاک
استخوان است
او که ششم اش
گره خورده بر پنج
و بهمنش بر شهریور
او که منم
و من که او نیستم
من هیچ ام
و ششم تولدی است
که نه به تبریک
به تسلیت است....
(زهره تاجمیری)
ZibaMatn.IR