پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
کاش میشد زندگی بی او چنین رسوا نبود...
بعد از اَندی امدیم شعری بگوییم باز هم یاد او امد به هم ریخت آخر هر بیت را...
اره من خودخواه بودم تو رو فقط واسه خودم میخاستم...
من برای او میمردم و او برای دیگری و چه چرخه تلخی بود زندگی:)...
ما از خود چیزی نداشتیم هر چه بود از دیگری بود...
نشسته ام به تماشااو می رسد با دستانی پر از شاتوتبا لبانی سیاه و لبخندی کهمسیر خانه ماست...الف. آسؤده...
آره آره...می دونم!\ آدما باید خودشون حال خودشونو خوب کنن\اما باور کن...اون این کار رو بهتر انجام میده💊 ^^مهدیه جاویدی:)چنل ادبی من در روبیکا: @faryad ghalb...
خوش و خرم، دلش شاد و به کامش بود دنیا یشفقط یک نکته میماند، که او آن لحظه بی من بود...
این قلب ترک خورده ی من بند به مو بودمن عاشق او بودم و او عاشق * او *بود......