پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
نمی بخشم باد راچرا که، تنها شبی در حیاطتان خوابیدمو او بوی خوش زلف و نفست رابرای دیگری برد. شعر: بکر علیبرگردان به فارسی: زانا کوردستانی...
آی ی ای نیشته جان!کجایی؟تو که باد نیستی که رد پایت پیدا نشود!شعر: بکر علیبرگردان به فارسی: زانا کوردستانی...
امشب تنهایم،شب تابوت بی شمار گریه و زاری و خواهشم است شب جهنم است، زخم است، غم است، فریاد است.شعر: بکر علیبرگردان به فارسی: زانا کوردستانی...
ای شمع من تو که می دانستی در این ییلاق، طاقت نمی آورم،چرا دلم را شکستی؟چرا شدی قیامت عشق و مرا بی گناه در آتش فراقت سوزاندی؟! شعر: بکر علیبرگردان به فارسی: زانا کوردستانی...
نیمه شب است و در پنجره ی چوبی خانه ات چشم به راه دیدنتم،بیرون بیا!کویی؟ کجایی؟آی ی سایه ی سپید خداآی ی دختر لجبازتر از گردباد. شعر: بکر علیبرگردان به فارسی: زانا کوردستانی...
تو می گویی الاندر کجادر کدامین کوچه و پس کوچه،پیدایت کنم. شعر: بکر علیبرگردان به فارسی: زانا کوردستانی...
من می رومو شما به او بگویید: دیگر مرا نخواهد دید!من خواهم رفت و زمان رفتنم چون رود می رومرود هم آبش را به پشت سر، باز نمی گرداند. شعر: بکر علیبرگردان به فارسی: زانا کوردستانی...
خیابان ها را،با گل سرخ کنیم.نه با خون. شعر: بکر علیبرگردان به فارسی: زانا کوردستانی...
همچو تولە روباە افتادە بە پای درخت زالزالکتنهایم! شعر:بکر علیبرگردان به فارسی: زانا کوردستانی...
شعرهایم سرزمین کوچک من و خال زیر گلوی تو اند. شعر: بکر علیبرگردان به فارسی: زانا کوردستانی...
نیامدی تا وقتی که سنگ ها و درخت هایاین راه را، به گریه نینداختی. شعر:بکر علیبرگردان به فارسی: زانا کوردستانی...
گفته ای: خواهی آمد!نیا!زیرا در این سرزمین،اجازه نخواهند داد تو به نکاح اشعارم در بیایی!. شعر: بکر علیبرگردان به فارسی: زانا کوردستانی...
این قرن،قرن، دلار و فاحشگی ست! شعر: بکر علیبرگردان به فارسی: زانا کوردستانی...
دلم، پرنده ای است!که شباهنگام به پرواز در خواهد آمدو به در و پنجره ی خانه ی شما پر و بال می کوبد... شعر: بکر علیبرگردان به فارسی: زانا کوردستانی...
امشب، من و پنجره ی اتاقم،دو یار جان جانی هستیم.او با باد دلنوازی می کند و من هم با خیال زنی، که آواره ام کرد!شعر: بکر علیبرگردان به فارسی: زانا کوردستانی...
از تنها بودنم هیچ گله ای ندارم!من همیشه چنین بوده ام که در تنهایی، لذت حضور در اجتماع و شلوغی را برده اماز این رو بارها به دوستانم اعلام کرده ام:--: تنهایی را دوست دارم!...تنهایی هم بیشتر از مردم با من سخن می کند!چکار می شود کرد با مردم؟!که هیچ منفعتی برای من نداشته اند،و سهم همه ی اعضای وجودم را داده اند جز سهم قلب مرا... شعر: بکر علیبرگردان به فارسی: زانا کوردستانی...
به نزد من،مرگ آدمی،به اندازه ی سقوط یک ستاره،قابل توجه نیست.شعر: بکر علیبرگردان به فارسی: زانا کوردستانی...