پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
بیهوده انتظار خبر می کشیم ما...
ذلت کش هزار خیالیم و چاره نیستلعنت به وضع دور ز دلدار زیستن ......
ظلم است مرهم لطف از ما دریغ کردنچون داغ سوزناکیم چون زخم دَردمندیم...
از ورقگردانیِ وضعِ جهان غافل مباشصبح و شامِ این گلستان انقلابِ رنگهاست !...
گهی بر سر/ گهی بر دل/ گهی بر دیده جا دارد......
جز ناله به بازار تو دیگر چه فروشیماین است متاع جگر خسته دکانها...
گفتی چه کسی ؟ درچه خیالی ؟ به کجائی ؟ بیتاب تو ام محو تو ام خانه خرابم...
خلوتپرست گوشهٔ حیرانیِ خودیمیعنی نگاهِ دیدهٔ قربانی خودیم...