شنبه , ۳ آذر ۱۴۰۳
چه بااحساس تواسم منوصدامیزنی نگاهت میکنم ودل ازجامی کنی...
لا أُریدُ منَ الْحُبِّ غَیْرَ الْبدَایَةِاز عشق چیزی جز آغاز نمی خواهم ...
هزار سال به امّید تو توانم بود......
تو بفرما که من سوخته خرمن چه کنم؟...
نسازد عشق مسکن سینه های تنگ میدان را ...
خانه گرفت عشق تو ناگه در جوار جان......
چشمت خوش است و بر اثر خواب خوش تر است.....
چندان که زلف توست،درازست کار من...
از تو امید چه دارم؟ که به یک عهد نپایی ...
ما رگِ جان را به آن زلفِ پریشان بسته ایم.....
من و بار دگر از دور،آن دزدیده دیدن ها..!...
هرکه آمد اندکی ما را پریشان کرد و رفت.....
گرانی می کند بر خاطرش ، یادم...
ساز ناکوک دلم باز تمنای تو کرد.....
هرکجا آشوب و غم بسیار، آن جا جایِ ماست.....
درون ما ز تویکدم نمیشود خالی...️...
بر رخم بسته تا به کی درِ وصل،اِفتَتِح یا مُفَّتِحَ الاَبواب.....
بشکند دستی که دست مردم افتاده بست...
روزی که عاشقت نشوم بی شروع باد......
در آغوشم نمایان است خالی بودنِ جایت......
یادم کن آنقدر که فراموش کرده ای.....
هرکه خود را کم ز ما می داند، از ما بهتر است......
آغوش گل این بوی ندارد که تو داری.....
عاشقى خاصِ دل زار من است......
باید که شبِ چشم تو را قدر بدانم......
کم نحن ضحایاک أیها الانتظار..!چقدر قربانیِ توایم ای انتظار.!...
کوهم ولی تمام شده استقامتم ......
جز سرِ زانو نمی باشد مرا سرمنزلی!...
هم آغوشی پرستم !_قدرِ_هم_دوشی_نمی_دانم..!...
کمان کشیده ام امّا خودم نشانه ی خویش ... ...
شور فکنده در جهان قامت چون قیامتش ...
هر که معشوقی ندارد عُمر ضایع می گذارد...
ندانمت که چه گویم ، تو هر دو چشم منی ..!...
تو چنان فتنه خویشیکه زِ ما بی خبری......
آن که آسان می سپارد جان به دیدارت، منم.......
که تو در دِلم نشستی و سَر مقام داری.....
گویی یکی ست پیشِ تو بود و نبودِ من......
در وصل هم کنار خیالیم چاره چیست؟...
آسایشی که هست مرا، در کنار توست ......
غم پروریم؛حوصله شرحِ قصه نیست ......
در این فکرم که خواهی ماند با من مهربان یا نه......
در من؛غم بیهوده گی ها می زند موج......
تویى به جاى همه؛هیچکس به جاى تو نیست..️...
تو چه کَردی که دِلَم، اینْ هَمه خواهٰان تو شُد..!؟...
بوالهوس را زود از سر وا شود غوغای عشق.. قزوینی...
...
من و جام می و معشوق، الباقی اضافات است.....
سرخوش آن حالیکه از داشتنت لبریز است...️...
بی کسانیم ، گذاری به سرِ ما کِه کند..؟...
شب های بی تو ام، شبِ گور است در خیال......