شنبه , ۳ آذر ۱۴۰۳
حادثه؛ لبخندِ مغرورِ تو بودآن که؛ جانم را گرفت و پس نداد!شیما رحمانی...
مبر به موی سپیدم گمان به عمر درازجوان ز حادثه ای پیر می شود گاهی...
چشم انتظار حادثهای ناگهان مباشبا مرگ زندگی کن و با زندگی بمیر...
ای غم انگیزترینحادثه ی پاییز استجمعه و نم نم باران و خیابان بی تو......
این غم انگیز ترینحادثه ی پاییز استجمعه و نم نم باران و خیابان بی تو...
چون همسفر عشق شدی مرد سفر باشهم منتظر حادثه هم فکر خطر باش...
بی هوا میبوسمت ...تا به تو ثابت کنم ...حادثه هیچ وقت ، خبر نمیکند ... !...
مبر ز موی سفیدم گمان به عمر درازجوان ز حادثه ای پیر می شود گاهی...
چون همسفرعشق شدی، مرد سفرباشهم منتظرحادثه! هم فکرخطر باش..!!...