پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
مادرنه خورشیدست که خانه را گرم می کندنه اسم فرشته ایعشق را برگونه ی فرزند بوسه می زندمادریک زن ساده ا ستدرد را می کشد بر پیکر زنانه ی کوچکشتا کودکیلبریز شود از عشقسرشار شود از کیفنه تمام نمی شودهنوز هیچ مادری نرفته استدارد هنوز توی یک جای جهانروی پایشبرای تو لالایی می خواندگوش کن !...
در من سکوت میکنیآخر،همین صدای تومرا خواهد کشت...
مرا به زمستانی دیگر نسپاراز پارسال اتهنوز برف روی تنم نشسته است !...
غم را به دل قشنگ ات راه ندهمن غم تو را هم خواهم خورد!...
باران تمام مرا ششت جز دلمکه جای پای توست...
بوی آبان می آیدبوی کسی که دارد توی نسیمبرای تو شعر عاشقانه می خواند!...
تو که پاییز می شویمن زیر پای تمام عابرانخرد می شوم!...
بیدار شو گلممن خسته تر از آنم کهبخواب تو بیایم!...
آرزوی من بزرگ نبودتو بزرگ بودینمی رسم!...
ختم به خیر نمی شوموقتیهیچ راهی به *تو* ختم نمی شود!...
درد بی درمانیعنیتو رفته ای در مهمن هنوز از تو لبریزم...
خوابم نمی بردتو بخوابدیدن خواب تو همکیف می دهد!...
قاب این پاییزسهم من از نبودنش...