متن خاطرات گمشده
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات خاطرات گمشده
ای تو، که در پستوهای بیزمانیام
ردی از خویش نهادی و رفتی،
دلتنگیِ من
نام دیگرِ توست
در زبان ناخودآگاه.
در غیابت،
جهان خاموش، نه!
واژگون شد
پرندگان،
دیگر نه آواز؛ که خاطره میخوانند،
و شب،
نه برای خواب،
که برای بازخوانیِ نامت
فرود میآید بر شانهام
تو را نمیجویم...
سرگردانم در کوچهپسکوچههای شهر
دربهدر گوشه به گوشهی این شهرم هنوز،
زیرا،
من نفس با عطر کوچههای قدیمی شهر میکشم.
دلم برای قدمهای رهگذرانِ عابرانِ پیاده تنگ میشود،
برای آن بیقراریهای خاموشِ خیابانی که هر غروب بوی رفتن میداد.
برای نگاههای گذرایی که هیچوقت تکرار نشدند،
و صدای کفشهایی که روی آسفالتِ خیس، مثل ضربانِ زندگی میدویدند.
حالا خیابان ساکت است،
و من ماندهام با خاطرهی آدمهایی که نمیدانم چرا،...
"زیر باران"
شب، سکوتی سنگین بر شهر گسترده است. خیابانهای خیس، زیر بارانی بیامان، در آغوش شب آرام گرفتهاند. تنها قدم میزنم، بیآنکه سایهای همراهم باشد؛ گویی جهان مرا فراموش کرده است، یا شاید من جهان را.
قطرههای باران، چون اشکهای بیاختیار آسمان، بر گونههایم میلغزند. باد میوزد، نجواهای خاموش...