متن خاطرات گمشده
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات خاطرات گمشده
دلم برای قدمهای رهگذرانِ عابرانِ پیاده تنگ میشود،
برای آن بیقراریهای خاموشِ خیابانی که هر غروب بوی رفتن میداد.
برای نگاههای گذرایی که هیچوقت تکرار نشدند،
و صدای کفشهایی که روی آسفالتِ خیس، مثل ضربانِ زندگی میدویدند.
حالا خیابان ساکت است،
و من ماندهام با خاطرهی آدمهایی که نمیدانم چرا،...
"زیر باران"
شب، سکوتی سنگین بر شهر گسترده است. خیابانهای خیس، زیر بارانی بیامان، در آغوش شب آرام گرفتهاند. تنها قدم میزنم، بیآنکه سایهای همراهم باشد؛ گویی جهان مرا فراموش کرده است، یا شاید من جهان را.
قطرههای باران، چون اشکهای بیاختیار آسمان، بر گونههایم میلغزند. باد میوزد، نجواهای خاموش...