متن ریل
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات ریل
مسافرِ خیال دیروز
نه در کوچه
نه در کتاب
ایستگاهی
با ساعتِ کور
که عقربههایش
مثل استخوان
روی زمین افتادهاند
چمدانِ صدا
بیخاستگاه
بیدهان
دیروز
ریل را میدرد
فردا
بیپنجره
بیمسیر
به تاریکی
میغلتد.
احمد کمائی
|| ایستگاه درد ||
ما اگه مسافر قطار بودیم
پس چرا کسی بلیط ما را پاره نکرد؟
قطار در روحمان سوت کشید و رفت،
ریل ها در استخوانمان آتش گرفتند!
و سوزن بان با بستن ریل،
ما را در این :ایستگاهِ درد: محبوس کرد...
ارس آرامی
در حال بارگذاری...