پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
گرتوانی برای همیشه خندان و پر انرژی باشی ،می توانی برای همیشه سرشار از زندگانی باشی .نویسنده:رحمان شاهسواری کینگ...
وجودم از تمنای تو سرشار است ️️️...
میخواهَمَت و میخواهَمَت ،تکرارِ در تکرارجان را به تو داده اَم ،اَز عشقِ تو سَرشار . . . ️️️️...
سرشار از بوی تنش بودم... طعم دهن و جای دست هاش ...در وجودم مثل نبض می زد...میکوبید...چیزی جادویی...آن جادوی ابدی ...که تمام زشتی ها...بدی ها ...و کژی های دنیا را از یادم میبرد...خالص می شدم...شیشه می شدم ..و تن خود را در تن او می دیدم ...و او را از خودم عبور می دادم...به کسی پناه برده بودم که دنیا را بر دوش داشت......
صبح که شعرم بیدار میشودمیبینم بسترم سرشار از گُلِ عشق توست و عشق تو آفتاب است آنگاه کهدرونم طلوع میکنی و میبینمت...
زمستانفصل با طراوتوزیبایی استکم تر از بهار نیستفصل سرد و سادهبا چهره ی گشادهفصل مهربانیبا انگیزه ی سرشارما سردی های زمستان رابا نفس های گرم توبهار خواهیم کرد…زمستان فصل خواهش استفصل جوشش استکم تر از بهار نیست. …...
وجودم از تمنای تو سرشار است...
سرشار از هیچ شده ام بی تو!پای ماندنم دیگرسخت می لرزد......
میخواهَمَت و میخواهَمَت ،تکرارِ در تکرارجان را به تو داده اَم ،اَز عشقِ تو سَرشار . . . ️...