شنبه , ۳ آذر ۱۴۰۳
حتی اگرفقط برای یک نفر ، عزیز هستی ، محکم باش ! نگذار فرو بریزی ؛نگذار،سایه های ترس و تردید،مانع از تابیدنِ امیدت شود !بنشین رو به آینه،تمام تَرَک ها را خط به خط،پاک کن از پیشانی ات...!لب های دوخته ات را بشکاف،دلت را خالی کن، از آه و اندوه،بگذار حرف ها بیرون بریزند!پنجره ها را باز کن !زندگی را نفس بکش !دلت را با طراوت آشتی بده !دوباره جوانه بزن ،بهار ، همین نزدیکی ها پرسه می زند......Saeideh......
بهار دختریست زیباباچشمانِ رنگیکه دلبری هایشدل از همه میبرد!!لبالب از طراوتمی ایستددر مسیر نسیم عاشقیتا یک شهرکوچه به کوچه،خیابان به خیاباناز عطر موهایششکوفه دهند......
چه طراوتی دارد این جهان وقتی تو ...️صبح مرا خیر می کنی! ️️️️...
بخندیدکه شاید بتوانیدمعجزه کنیدو طراوت به گلِ پژمرده زندگیتان هدیه دهید..بلندتر قهقهه بزنیدحتی اگر کوتاه،حتی اگر مصنوعی ......
همسر مهربانم عمرت به شیوه ی باران پُر از تکرارِ طراوت باد…تولدت مبارک...
زمستانفصل با طراوتوزیبایی استکم تر از بهار نیستفصل سرد و سادهبا چهره ی گشادهفصل مهربانیبا انگیزه ی سرشارما سردی های زمستان رابا نفس های گرم توبهار خواهیم کرد…زمستان فصل خواهش استفصل جوشش استکم تر از بهار نیست. …...
عشق یعنی امید، یعنی طراوت باران، یعنی سفیدی برف، یعنی ساز زندگی و لبریز از خوشی و عشق یعنی راز زیستن !...
ازخودگذشتگیباران طراوت هوای پارک را بیشتر از همیشه کرده بود. برادرم سرخوش و سرحال بود و تند راه می رفت. مرتضی گفت: «خیلی سرحالی.» برادرم گفت: «چرا نباشم؟ هوای خوب، فضای خوب، رفقای خوب، زندگی خوب... دیگه چی می خوام؟» مرتضی گفت: «هیچی.» برادرم گفت: «نه هنوز یه چیز دیگه هم می خوام، می خوام زن بگیرم که از تنهایی دربیام.» مرتضی گفت: «مبارکه دمت گرم.» فرخ گفت: «چه جالب، اتفاقا دو سه روز پیش سیما را دیدم، اون هم می خواد دوباره ازدواج کنه.» برادرم پرسی...
چه طراوتی دارد این جهان وقتی تو مرا بغل میکنی️️️...
تو شبیه یک بارانِ نرمی،خیس نمیکنی،احساسِ آدمی را طراوت میدهی،شبیه یک خیاباندر یک عصرِ بهاری️️️...
به صبح می مانیبه طلوع عاشقانه خورشیدبه طراوت نسیم سپیده دمو آن هنگام که آغوشت بزرگترین آرزوی من است.. ️️...
مهربانمعمرت به شیوه ی باران پُر از تکرارِ طراوت باد…میلادت مبارک...