شنبه , ۲۹ دی ۱۴۰۳
نام شعر: خواب شیرینخواب شیرین را تو تلخش می کنی بر من چرا؟حرف رفتن می زنی با من چرا ای بی وفامهربانی کن نزن حرفی ز رفتن نازنینساکن قلبم بمان ای مهربان در این سرامی زنی حرف نپخته یک زمان هایی فقطقلب من عادت ندارد کن مراعات مراحرف رفتن را به من هرگز نزن حتی مزاحجای آن من را عزیزم کن صدا ای دلربااسم من را بی صدا فریاد کن در گوش منتا دلم عاشق شود از ابتدا تا انتهامجید محمدی( تنها)...
قلب و قبل از دیدنت من پرورش دادم چرا؟تا کسی آمد نگیرد قلب را از دست مامثل دکتر می شکافی قلب را با آن نگاهتا بدزدی قلب من را از خودم ای دلربااین دلم تا دید چشمت را فراموشی گرفت ای غریبه کرده ای با این دلم آخر چه هاتا که دیدم من تو را در دل غریبه گشته امچشم زیبایت دلم را برده هر دم در فنامن شدم فارغ ز آنچه بوده ام دانا عزیزهرکسی عاشق شود باید چنین باشد چرا؟مجید محمدی(تنها)تخلص تنها...
چشمانتدریایی ستکه دائم مرادر خودش غرق میکندمجید محمدی(تنها)...