پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
نفّاش با قلم تریاک، دودمی کشید!...
دل در قفس و تن پَرِ پرواز ندارداین حافظه بی تو که دگر راز ندارددر جنگ میان من و چشمان سیاهتاین لشگر بی خاطره سرباز ندارد..........................حسن سهرابی...
زندگی کردم تو را یک عمر در رویای خویش،تا که شاید روزگار،در لحظه ای قبل از سکوت،آن پریشان گشته موهای تورا،در چشم من جاری کند.یا که دستان تو را بر گردنم،چون ماه نو،پیوسته نورانی کند،چشم من را تا ابدهمواره بارانی کندحسن سهرابی...
دل سپردم به خدا هر چه که او خواست، همان...
کاش خبر مرگِ بعدی، خبر مرگِ خودم باشه. به شخصه دیگه ظرفیت شنیدن این همه خبر بد رو ندارم....
کوه تعظیم کند امروز برایت ای دشتتو که در دامن خود لاله بی جان داری.حسن سهرابی...
مرا از موجِ گیسویت ،پناهی نیست در این دریا، چه خوش باشددر این طوفان،من و آن موجِ گیسویت.........................حسن سهرابی...