پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
به جانِ هر لباسظلم استاین همه مانکنی کهاز کار برکنار می کنیزیبایی هم حدی دارد!«آرمان پرناک»...
بمیرم من واسه عشقِ دوتامونو!واسه تنهایی بی انتهامونو…کی باید جمع کنه این قلبِ داغونو؟!تو رفتی و غمت یه شبه آبم کرد!ببین دنیا، منو بی تو جوابم کرد…تو رفتی حرفِ این مردم خرابم کردتو رفتی؛ زندگیمون رفت…یه عاشق، زیر بارون رفت......
قربون داداشای گلم و همه ی رفقا ی با مرامشرمنده کردین منو با تبریکات ،راستیتش در مفابل این همه صفا و لطفتوننمی دونم چی بگم،عجالتا یه تشکر فرزات فرزینی مانکن تقدیمتون تا بعد که خدمتتون باشیم...
لاغر + پولدار = مانکنلاغر + بیپول = نیقلیونچاق + پولدار = تو پُرچاق + بیپول = گامبوپول تعیین کنندهس چطوری آدما به نظر برسن...
این روزها مانکنمترجیح میدهم مانکن باشمچون جسمم تهی شدهپوچممانند مجسمه چینیطغیان شدههمه ی وجودمتکه تکه میشودفرو میرزداگر تکانش دهی...
جیب صاحبان برندها هر روز از پولچاق و چاق تر می شود...اما مانکن هاهر روز برای پوللاغرو لاغرتر ......
برھنه گی راھر صبحبه تن می کندنرسیده به غروبعشقپشت شیشهبه تاراج می رودِ در نگاه سردمانکن ھای بی سر !...
لباسی کهنه سهم ماست هر سال ؟؟که عید از آن مانکن هاست،هر سال !...
عادت کرده ام که این خیابان شلوغهر روزسینمای من باشدمن سالهاست پشت این ویترینخشک شده اماینها درد من استمنتنهامانکن این ویترینم...