شنبه , ۲۹ دی ۱۴۰۳
...جمعه ها چه شلوغ است خیالم پرازتمنا و آرزو وجانی که ازنبودت مکرر به لبم میرسد و در نمیرود. ..لعیا قیاثی🕊...
در شلوغ ترین خلوتِ روزهایم،حضور داریدر شهری با کوچه های آلزایمر گرفته! (زانا کوردستانی)...
بدون تو چه کنم خلوت خیابان راشلوغ کرده ترافیک غصه میدان را...
کلا حوصله جاهای شلوغ رو ندارم و جایی که جز تو کسی دیگه باشه شلوغه...
امروز مترو شلوغ بود و فشار خیلی زیاد بود چند تا سرفه کردم بعد افتادم رو زمین همه پیاده شدن با خیال راحت نشستم...
من نباشم شاید دورت شلوغ باشهولی پشتت خالیه...
یک نفر هست که همیشه هوایِ بیقراری ام را دارد ،یک نفر هست که هیچوقت برایِ من ، سرش شلوغ نیست ،که دردهایم را ندیده ، می بیند ،که حرف هایم را نگفته ، می فهمد ،و برایِ اشک هایم ، تمامِ دنیا را به هم می ریزد ...که مرد نیست ، اما مردانه پایِ رفاقتمان ایستاده ،که پناهِ بی پناهی و امیدِ لحظه هایی ست که دلم از زمین و زمانه می گیرد .کسی که لازم نیست برای داشتنش ، از خودم بودنم دست بردارم !در این روزگارِ بلاتکلیف ؛چقدر خوب است که تنها نیست...
من هیچوقت اونقدر سرم شلوغ نمیشه که دلم برات تنگ نشه...
گرچه این شهر شلوغ است ولی باور کن آنچنان جای تو خالیست صدا می پیچد ....
صبح یعنی صدای پرندگان در کتری و گرمی نان تازه در کنار کوه برفی پنیر .چقدر این روزها میتونه زیبا باشه و شلوغ و شاد...
دل نبند...به آدمی که وقتی دورش شلوغ شد هم خودش رو گم می کنه هم تو رو...
عادت کرده ام که این خیابان شلوغهر روزسینمای من باشدمن سالهاست پشت این ویترینخشک شده اماینها درد من استمنتنهامانکن این ویترینم...