شنبه , ۲۹ دی ۱۴۰۳
تا ابد دوستت دارمپیر هم که شومآب مروارید هایم رادانه دانه در میاورموبه گردنت می آویزم!...
دست هایتتنها حاجتیستکه می شود به آن دخیل بست...
صدای خنده های توافتادن تکه های یخ استدر لیوان بهار نارنجبخند!می خواهم گلویی تازه کنم......
دستهایت را به گردنم حلقه ڪن من این اسارت شیرین را دوست دارم......
عید من وقتیست کههلال لبخند تو را ببینم......